نگاه حرفهای بهروز افخمی در طول کار / فشار زیادی را از سوی اهل هنر تحمل کردم + فیلم
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۰۰۰۱۷۸
عماد حسینی کارگردان فیلم استاد در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی ایسکانیوز درباره تجربه کار با بهروز افخمی اظهار کرد: بهروز افخمی در طول کار درخشان بود و به نوعی کار ما را نجات داد چرا که ابتدا قرار بود فرد دیگری به عنوان تهیهکننده این فیلم باشد اما به دلایلی به توافق نرسیدیم و کار ادامه پیدا نکرد و اگر بهروز افخمی نبود کار ما ادامه پیدا نمیکرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی ادامه داد: بهروز افخمی یک کاگردان صاحب سبک است و حداقل میتوان به دو اثر او در این سالها اشاره کرد که جزو پرفروشترینها در تاریخ سینمای ایران بوده است، با این وجود در طول کار به من آزادی عمل میدانند و توصیههایش را به من میگفت اما اجازه تصمیمگیری میداد تا آنچه را صلاح میدانم اجرایی کنم.
حسینی افزود: حتی مواردی بود که با هم همنظر نبودیم اما اجازه میداد تا بر خلاف نظر او عمل کنم و این یک نگاه حرفهای و هنرمندانه است.
کارگردان فیلم استاد با اشاره به بیماری حسن معجونی و اینکه آیا این مسئله باعث نشد به فیلم استاد خدشهای وارد شود، گفت: طبیعتا در نوبت اول که ما بخشی از فیلم را در یک لوکیشن گرفته بودیم و کار متوقف شد بسیار غمگین بودیم چون بخشی از کار انجام شده بود و در نوبت دوم لوکیشن را تغییر دادیم و با یک گریم دیگری کار را ادامه دادیم و بخش اول کاملا دور ریخته شد و طبیعتا به کار ما خسارتهایی وارد کرد ولی به نظر من انگار هدیهای از طرف خدا بود چون بیماری او به طور کامل درمان شد و همه کار ما در همه رشتهها ارتقا پیدا کرد چرا که لوکیشن بهتری پیدا کردیم، طراح صحنه و لباس بهتری پیدا کردیم و نتیجه نهایی کار برای من بسیار راضیکننده است.
وی همچنین در پاسخ به این سوال که انتخاب چنین سوژهای برایتان دلهرهآور نبود، گفت من ترسی نداشتم اما فشار زیادی روی من بود از شورای پروانه ساخت گرفته تا بازیگران مختلف و حتی افرادی که در حاشیه هنر قلم میزنند و زندگی میکنند.
انتهای پیام/
صفیه رجایی هرندی کد خبر: 1169881 برچسبها اخبار سینمامنبع: ایسکانیوز
کلیدواژه: اخبار سینما بهروز افخمی کار ما
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.iscanews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسکانیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۰۰۰۱۷۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فقط یکی از معلمها میداند
خبرگزاری مهر، گروه مجله _ مرتضی درخشان: اینکه یک پسر در آینده چهکاره میشود را میتوان اول از همه از خودش پرسید و پاسخی که دریافت میکنید اغلب خلبان، پزشک یا مهندس است. البته ضمن احترام به صنف «لاستیک فروشان»، این قاعده، استثنائاتی مثل آن لاستیک فروش محترم هم دارد؛ اما این پاسخ اصلاً معتبر نیست، شما باید از افراد دیگر هم بپرسید، هرچند، در آنها هم پاسخ کلیشهای بسیار دیده میشود.
مثلاً در زمان ما پدر و مادرها مصرّاََ معتقد بودند که ضمن احترام به شغل شریف «حمالی»، ما نهایتاً حمال میشویم که البته بعضی اعتقاد داشتند که همان موقع حمال هستیم که البته با پیشرفت تکنولوژی و آشنایی پدر و مادرها با مشاغل جدید امروزه این رویه تغییر کرده و بخصوص مادرها معتقدند که بچهها «یک چیزی» میشوند که آن یک چیز حتماً حمال نیست.
خالهها و داییها معتقد بودند که این بچه هوش سرشاری دارد و ضمن احترام به «یک جایی»، یک روز این بچه به یک جایی میرسد! البته اگر شما رقیب فرزندان آنها بودید ضمن احترام به «هیچ جا» شما به هیچ جا نمیرسیدید.
عموها و عمهها خیلی متأثر از رفتار پدر و مادر شما آینده شما را ترسیم میکردند و اگر شما را دوست داشتند میگفتند که این بچه خیلی «باهوش» است و ضمن احترام به مقام شامخ «پدر»، یک روزی مثل پدرش یک چیزی میشود، اما اگر پدر شما و همسرش را دوست نداشتند، ضمن احترام مجدد به مقام شامخ «پدر» میگفتند، این هم مثل پدرش هیچ چیز نمیشود.
بهترین روش برای فهمیدن آینده فرزندان، جستوجو در بین معلمهای مدرسه بود. نه اینکه معلمها بدانند؛ اما یکی از معلمها معمولاً میفهمید. شما باید بگردید و برای هر دانشآموز آن معلم خاص را پیدا کنید.
از نظر مشاوران مدرسه که همه دانشآموزان اگر با همین روند ادامه بدهند ضمن احترام به «مشکلات جدی»، در آخر سال به مشکلات جدی بر میخورند. معلمها هم اغلب معتقدند که ضمن احترام به «زندانیان و خلافکاران»، دانشآموزان آخرش از راه بهدر میشوند و از این حرفها! اما یک معلم هست که انگار همهچیز را میفهمد، یکی که هر دانشآموز یکی برای خودش دارد و مال من «علیرضا افخمی» بود؛ معلم ریاضی سال اول دبیرستان.
من استعداد خاصی در فیزیک، هندسه و ورزش داشتم، خودم در کودکی فکر میکردم که فضانورد بشوم، در راهنمایی تصورم این بود که مدیر یک جایی خواهم شد، اما در دبیرستان، وقتی آقای افخمی به ما موضوع تحقیق داد که یک جوان چه خصوصیاتی باید داشته باشد، وقتی نتیجه کارها را بررسی کرد و به کلاس برگشت از یک ساعت و نیم زمان کلاس، حدود یک ساعت در مورد تحقیق من صحبت کرد. نه اینکه از تحقیق خوشش آمده باشد، نه! از یک جمله خوشش آمده بود. من یک جایی از این تحقیق برای نقل قول از پدرم نوشته بودم: «پدرم میگوید…» و همین جمله شده بود موضوع کلاس ما!
اصلاً قواعد تحقیق را رعایت نکرده بودم، حتی حرف مهمی هم در تحقیقات من نبود. علیرضا افخمیِ جوان، که خیلی لاغر بود و ریش کوتاه یک دستی داشت از این شکل نقل قول من خوشش آمده بود. او همان معلم من بود که فهمید قرار است چهکاره شوم، اما من همیشه با او «ارّه بده و تیشه بگیر» بودم. نهایتاً روزی که فهمیدم او درست فهمیده بود، دوست داشتم اینها را برایش بنویسم و بخوانم، اما سرطان این حسرت را به دل من گذاشت و آقای افخمی را توی بیمارستان پیدا کرد و با خودش برد.
خیلی دوست نبودیم، اما میتوانستیم در پیری دوستان خوبی باشیم. مثل بعضیها که این روزها دوستان خوبی برای هم شدیم. «علیرضا افخمی» خیلی شاگرد داشت، حتی شاید وقتی بعد از مدتها من را میدید نمیشناخت، اما من فقط و فقط یک افخمی داشتم…
کد خبر 6094247